آلبوم تصاویر
در آینه رسانه ها
کد خبر: ۷
تاریخ انتشار: ۰۴ فروردين ۱۳۹۲ - ۰۲:۵۲
print
send
بهمن ماه 1360 از بندر عباس به قم بازگشتم؛ به «آشیانه آل محمد (ص)»؛ به سرزمینی که نوای «قال الباقر» و «قال الصادق» از لابلای کاشی ها و مقرنس های حرم کریمه اهل بیت (ع) در گوش جانم بود. برگشتم به جغرافیایی که نه جغرافیا که تاریخ بود.

بهمن ماه 1360 از بندر عباس به قم بازگشتم؛ به «آشیانه آل محمد (ص)»؛ به سرزمینی که نوای «قال الباقر» و «قال الصادق» از لابلای کاشی ها و مقرنس های حرم کریمه اهل بیت (ع) در گوش جانم بود. برگشتم به جغرافیایی که نه جغرافیا که تاریخ بود.

پس از بازگشت به قم، در حجره اي در مدرسه خان ساکن شدم. مقداری از «رسائل» و «مكاسب» مانده بود که برای اتمام آن به درس استاد اعتمادی و مرحوم استاد ستوده، دو تن از استادان نامبردار آن زمان، رفتم. این دورس را، به همراه یکی ـ دو درس دیگر، با شیخ روح الله حسينيان، که او هم همان روزها به قم آمده بود، مباحثه كردم.

آن روزها اوج جنگ بود، و مگر می شد در آن هیجان معنوی و در آن تب و تاب پیوسته خونبار، سرخوش باشم و سر در کتاب کنم؟ در لباس مبلغ، به دزفول رفتم. پادگان دوکوهه آن روزها مقرّ تيپ محمد رسول الله (ص) بود.

با شهیدان حاج احمد متوسليان و حاج ابراهیم همّت در همان جا آشنا شدم. دوکوهه آن روزگار، خاستگاه عمليات پیروز فتح المبين بود. این شروع شورانگیز، به درس خواندن و فعالیت اجرایی و مدیریتی من در سال های پسین، معنای دیگری داد. نفس کشیدن در فضای حضور آن انسان های بی نظیر شکوهمند، براستی، غنیمتی بود که برای من شاید با پیروزی ما در عملیات دشمن کوب فتح المبین برابری می کرد.

الآن و پس از گذشت سال ها از آن روزهای حماسه پرور خون و خطر، این سخن امام راحل (ره) را بهتر می فهمم که فرمود: «سلام بر حماسه سازان همیشه جاوید روحانیت که رساله علمیه و عملیه خود را به دم شهادت و مرکب خون نوشته‌اند و بر منبر هدایت و وعظ و خطابه ناس، از شمع حیاتشان گوهر شبچراغ ساخته‌اند.

افتخار و آفرین بر شهدای حوزه و روحانیت که در هنگامه نبرد، رشته تعلقات درس و بحث و مدرسه را بریدند و عِقال تمنیات دنیا را از پای حقیقت علم برگرفتند و، سبکبال، به میهمانی عرشیان رفتند و در مجمع ملکوتیان شعر حضور سروده‌اند». شگفتا که در همان فضای معنوی جبهه و جنگ بود که خبر شهادت پسرعمویم رسید.

نام:
ایمیل:
* نظر: